سینمای كشورهای آسیای میانه
نگاهی كوتاه به سینمای كشورهای آسیای میانه از آغاز تا سال1996.
قزاقستان
قیرقیزستان
ازبكستان
تركمنستان
تاجیكستان
قزاقستان
ویكتور تورین در ۱۹۲۹ مستندی بهنام توركسیب در قزاقستان ساخت كه به ساخته شدن خط آهن تركمنستان - سیبری پرداخته بود. در همان سال یك فیلم كوتاه بومی نیز بهنام ورود اولین قطار به آلما - آتا ساخته شد. اما سینمای قزاقستان در سال ۱۹۳۷ به راه افتاده، هنگامیكه استودیوی مستندسازی آلما - آتا در پایتخت كشور تأسیس شد، اما پس از حملهٔ آلمانها به شوروی استودیوهای مسفیلم و لنفیلم برای آنكه از دست دشمن در امان باشند به آلما - آتا منتقل شدند (ر.ك. به مبحث سینمای اروپا در دههٔ ۱۹۳۰). طولانی شدن جنگ آلما - آتا (بهمعنای 'سیب پدر' ) را به مركز سینمائی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل كرد و از ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ سهچهارم فیلمهای سینمائی شوروی در آنجا تهیه شد. در اینجا بود (با كمتر از ۱۵۰ مایل فاصله از مرزهای چین) كه آیزنشتاین ایوان مخوف، قسمت اول (۱۹۴۵)، و قسمت دوم (۱۹۴۶) را فیلمبرداری كرد و یولیرایزمن (ماشِنكا، ۱۹۴۲) بوریس بارنت (هوش ذیقیمت، ۱۹۴۲)، لئونید و ایلیا ترابرگ (بازگیر زن، ۱۹۴۳)، گئورگی و سرگئی و اسیلیف (خط اول جبهه، ۱۹۴۴) و پودفكین (بهنام سرزمین پدری، ۱۹۴۳) مهمترین آثار دوران جنگ خود را تولید كردند. سالهای پس از جنگ همچنین شاهد نخستین اقتباس سینمائی از ادبیات قزاق (آوازهای آبیج [افیم آرون، ۱۹۴۵]، برگرفته از رمان مختار عِوضُف) و نخستین فیلم رنگی از قزاقستان (جامبول [افیم زیگان، ۱۹۵۲]) بود. در این دوره استودیو قزاقفیلم بهطور منظم تعدادی فیلم سینمائی، و چهار تا پنج مستند كوتاه در سال تولد میكرد. از جمله فیلمهای این دوره، اسم من كوژا است (۱۹۴۶) و سفر به دوران كودكی (۱۹۷۰) از عبدالله كارساكبایِف (متولد ۱۹۲۶) و سرزمین نیاكان (۱۹۶۶) و پایان كار آتامان (۱۹۷۰) از ساكن آجماتُف (۷۰-۱۹۱۴) بودند كه اینجا و آنجا موردتوجه قرار گرفتند. در هر صورت امروز آلما - آتا به قول مجلهٔ ورایتی 'هالیوود آسیای مركزی' شناخته میشود، به چند علت: قزاقستان (جمعیت ۱/۱۷ میلیون نفر) از نظر جغرافیائی پس از روسیه وسیعترین جمهوری شوروی پیشین است و بهواسطهٔ گستردگی و ذخایر زیرزمینی، از جمله نفت، هدف عمدهٔ سرمایهگذاری غرب بوده است. از طرفی قزاقستان روزگاری بهخاطر بازیگران محبوبش بهعنوان كشور 'پسران وحشی قزاق' یا 'موج نوی قزاقستان' شناخته میشد. این پدیده از سال ۱۹۸۴ بهدنبال یك برنامهٔ پنج سالهٔ تربیت كارگردان قزاق برای استودیو قزاقفیلم در VGIK آفتابی شد و سرگئی سُلُویف (كبوتر سفید؛ ۱۹۸۶؛ آسا، ۱۹۸۸؛ رُز سیاه برای اندوه، رُز سرخ برای عشق، ۱۹۸۹ و غیره ) كارگردان اوان - گارد هدایت این برنامه را بر عهده گرفت. در راستای این برنامه ده هنرجوی قزاق حتی پیش از فارغالتحصیل شدن موفق شدند نخستین فیلم سینمائی خود را بسازند - از مله كارگردان جنجالی، رشید توقمانُف (متولد ۱۹۵۴) فیلمی بهنام سوزن (۱۹۸۸) ساخت كه نخستین فیلم پرفروش شوروی و ستارهٔ راكاندرول لنیگراد، ویكتور تسوبی، در نقش مرد جوانی ظاهر میشود كه یك باند مواد مخدر ار متلاشی میكند. موفقیت این فیلم الهامبخش سه دانشجوی دیگر شد تا در ۱۹۸۹ دست به تولید فیلمهای نامتعارف و كمهزینه بزنند - سریك آپریُمف (متولد ۱۹۶۰، آخرین ایستگاه)، آلكساندر باراتف (متولد ۱۹۶۰) و باخیت كیلیبایِف (متولد ۱۹۵۸، سه نفر) و آبای كارپیكُف (ماهی كوچولوی عاشق، ۱۹۸۹) - كه همهٔ این فیلمها در سطح جهان پخش شدند. در آوریل ۱۹۸۹، هنگامیكه نوقماتُف مدیرعامل اتحادیهٔ فیلمسازان قزاق شد همگان دریافتند كه تغییرات بنیادینی در راه است. یك سال بعد از آن دو فیلم پراهمیت ساخته شد - حماسهٔ سه ساعتهٔ آرداك امیركولف، سقوط اوترار (۱۹۹۱)، كه حملهٔ چنگیزخان مغول و ویرانی یك شهر قزاق در سدهٔ سیزدهم را استعارهای از اوضاع اجتماعی/سیاسی شوروی در روزهای آغازین حملهٔ هیتلر در ۱۹۴۱ قرار داده؛ و فیلمی از یِرمَك شیناربایف بهنام انتقام (۱۹۹۰)، تأملی فلسفی در باب خشونت كه در هفت فصل و بر اساس یك افسانهٔ باستانی كشور كره ساخته شده و در مكان واقعی در جزیرهٔ ساخالین در قزاقستان فیلمبرداری شده است. از چهرههای مهم دیگر موج نوری قزاقستان این نامها را میتوان یافت: باخیت كاراكولف (جادوگران، ۱۹۹۱)، امیر كاراكولف (زن در میان دو برادر، ۱۹۹۰) و تالگات تِمِنُف (متولد ۱۹۵۴ - تولهگرگی در میان آدمها، ۱۹۸۹؛ هدفِ دونده، ۱۹۹۱). دومین فیلم بسیار پیشتاز نوقمانف، شرق وحشی: یا آخرین فیلم شورویائی (۱۹۹۲) نام دارد كه وقتی ساخته میشد اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. شرق وحشی با فیلمبرداری زیبای مرد، برادر نوقمانف، در كوههای قزقیزستان، نقیضهای است بهشدت التقاطی از فیلمهای وسترن و گونههای شوریائی، و در واقع سنگ قبر طعنهآمیزی است برای آنچه روزگاری بزرگترین و باارزشترین سینمای دنیا بود. قزاقفیلم از نظر وسعت چهارمین استودیوی فیلم شوروی بود و امروز بیشترین تسهیلات تولید فیلم در آسیای مركزی در آنجا مستقر است. در این استودیو بیش از هزار و دویست نفر كار میكنند اما وسایل و تجهیزاتش كاملاً قدیمی است. سیاست شوروی اولویت سرمایهگذاری در فیلم را به مسفیلم و لنفیلم داده بود و آشكار نسبت به سینمای ملتهای حاشیهٔ شمالی خسّت به خرج میداد. حتی امروز هم فیلمسازان قزاق از نظر مواد خام و امكانات پس از تولید (پس - تولید) در مضیقه هستند و حتی قادر به صدابرداری سرصحنه نیستند. با این حال و بهرغم همه موانع، تولید متوسط سالانهٔ قزاقفیلم چهار فیلم داستانی بلند و چهار فیلم تلویزیونی بهاضافهٔ شش مستند سینمائی، پنجاه مستند كوتاه و پنج نقاشی متحرك است، و این الگو پیگرانه دنبال میشود. اما وجود سی كمپانی فعال و مستقل تولیدی در قزاقستان در زمان تدوین این مبحث مایهٔ امیدواری است. بزرگترین آنها، كمپانی كاتارسیس، از آغاز كارش در ۱۹۸۷ تاكنون موفق شده برای حدود پنجاه فیلم از كشورهای دیگر جهان سرمایه جذب كند، كه آثار برجستهٔ كارگردانی مانند آلگیمانتاس پوییپا، بلیت برای تاجمحل (۱۹۹۱) از آن جمله هستند.
قرقیزستان
استودیوی قرقیزفیلم در سال ۱۹۴۲ در پایتخت قرقیزستان، فرونزه (اكنون بیشكك)، به راه افتاد اما تا چند سال پس از جنگ جهانی دوم این استودیو رشدی نكرد، تا آنكه لاریسا شپیتكو برای فیلمبرداری فیلم گرما به قرقیزستان آمد. این فیلم بر اساس داستانی از رماننویس مشهور قرقیز - چنگیز آیتماتف (متولد ۱۹۲۸) ساخته شده است كه خود در آن زمان مدیر هنری این استودیو بود و بعدها دبیر اول اتحادیهٔ فیلمسازهای قرقیز شد و بیش از بیست سال در این سمت ماند. شپیتكو دو نفر ار اعضاء استودیوی قرقیزفیلم را بهكار گرفت (بهعنوان مهندس صدا و بازیگر نقش اول) كه بعدها در صدر كارگردانهای سینمای قرقیزستان قرار گرفتند: تُلوموش اُكِیِف (متولد ۱۹۳۵) و بولوتبِك شمسیف (متولد ۱۹۴۱). اُكیف در ۱۹۵۸ از انستیتوی سینمای لنینگراد (LIKI) فارغالتحصیل شد اما آموزش فیلمنامهنویسی و كارگردانی را در گوسكینو ادامه داد. نخستین فیلم او، اینها اسباند (۱۹۶۵) مستند كوتاهی دربارهٔ زنجیرهٔ حیاتی اسبها بود. (قرقیزها اسبداران كوچنشین بودند و تا سال ۱۹۲۲ الفبا نداشتند؛ اُكیف خود در استپها در چادر بهدنیا آمده بود). فیلمهای اولیهٔ دیگرش نیمهمستند بودند، مانند فیلم سینمائی پرستش آتش (۱۹۷۲) كه در آن زندگی نخستین زن كمونیست این جمهوری، خانم اوركوبی سالیوا، را بازسازی كرده است. سالیوا در جریان اشتراكی شدن مزارع در ۱۹۳۰ بهدست مسلمانان كشته شد. نخستین فیلم سینمائی دراماتیك او، آسمان كودكی ما (۱۹۶۷)، یكی از آثار دورانساز قرقیزستان شد. اُكیف در این فیلم تأثیرات گذر از فرهنگ چادرنشینی در دههٔ ۱۹۲۰ را دراماتیزه كرده است. او پس از كارگردانی فیلم عمیقاً روانكاوانهٔ آسمان كودكی ما (۱۹۶۷) فیلمی بهنام میراث (۱۹۷۰) ساخت كه دیالوگی است میان مردی كهنسال بر لب گور با همسرش. فیلمهای دیگر او، وحشی (۱۹۷۴)، حكایتی است اسطورهای در باب دوستی یك پسر با یك گرگ، و فیلم سیب سرخ (۱۹۷۵) بر اساس رمان معاصری از آیتماتُف. اما شاهكار اُكیف، نسل یوزپلنگهای برفی (۱۹۵۸) از حماسهای شفاهی دربارهٔ قهرمان فرهنگی قرقیز، كوشوشاش، اقتباس شده، كه در مكان واقعی در كوهستانهای باشكوه تینشان فیلمبرداری شده است و مبارزات كوشوشاش در راه نجات ملت خود از دست دشمنان طبیعی و انسانی تا پای مرگ را روایت میكند. اُكیف این فیلم را باشكوه و جلالی افسانهای، متناسب با ساختار منظوم دوران قصه به تصویر درآورده است. او در سالهای اخیرتر با مشاركت قرقیزستان و سوریه فیلمی بهنام سرابهای عشق (۱۹۸۷)، تصویری از رنسان شرق در خیوه و بخارا در دوران تیموریان، و همچنین فیلم چنگیزخان (محصول مشترك قرقیزستان/ایتالیا/چین، ۱۹۹۳) را كارگردانی كرده است. بولوتبِك (بولوت) شمسیِف فارغالتحصیل VGIK است و فیلم پایاننامهاش، مستند كوتاهی بهنام ماناسچی (همچنین بهنام شاعران ماناس، ۱۹۶۵)، در ۱۹۶۶ جایزهٔ اول جشنوارهٔ اُبِرهاوزِن را ربود. دومین فیلم كوتاهش، گلهدار (۱۹۶۶)، نیز چندین جایزهٔ جهانی نصیب او كرد، اما با نخستین فیلم سینمائی خود، شیلك تفنگ در گذرگاه كوهستانی (همچنین بهنام شیلكی در گذرگاه كاراش، ۱۹۶۷)، كه در آن بازآفرینی تاریخ و صحنههای هیجانانگیز پرجمعیت را با استادی كارگردانی كرده بود شهرت یافت. این فیلم به زندگی یك دزد اسب در دوران پیش از انقلاب میپردازد. فیلم بعدی، نفرین (همچنین بهظنام شقایقهای سرخ ایسك - كول، ۱۹۷۱)، كه فیلمی حادثهای است ماجرای تجارت هروبین در دههٔ ۱۹۲۰ را تصویر میكند. بسیاری از فیلمهای بعدی شمسیِف - كشتی سفید (۱۹۷۵)، در میان مردم (۱۹۷۸)، لكلكهای سحرخیز (۱۹۷۹)، تلهٔ گرگ (۱۹۸۲)، و كمین كردگان (تكتیرانداز، ۱۹۸۵) از آثار چنگیز آیتماتف و با همكاری خود او اقتباس شدهاند. شمسیِف همچنین نخستتین فیلم دوران گلاسنوست، صعود به فوجییاما (۱۹۸۸) را ساخت. ین فیلم استعارهٔ استادانهای است از كشور قرقیزستان در سلطهٔ كمونیستم، كه در پسزمینهٔ بزرگداشت روز اول ماه مه در دوران برژنف اتفاق میافتد و از نمایشنامهٔ جنجالی آیتماتف گرفته شده است. این نمایشنامه نخستین بار در ۱۹۷۳ به صحنه رفته بود. استودیوی قرقیزفیلم با آنكه كوچكترین استودیوی آسیای مركزی است به داشتن تعدادی كارگردان دیگر مباهات میكند، از جمله، ملیس اوبیكیف (متولد ۱۹۳۵) كه در فیلم كوهستانهای سفید (۱۹۴۶) قرقیزستان دوران جنگ داخلی را بازسازی كرده و دیگری ب. كاراگولُف، با فیلم فریاد پرندهای در گذرگاه (۱۹۹۱)، كه روایتی است از یك فراری ارتش سرخ به قلم ایتماتف. این استودیو تا سال ۱۹۹۰ تنها یك دوربین ساخت اروپا و فقط یك استودیو با قابلیت ضبط صدا در اختیار داشت. جالب است بدانیم صنعت فیلم این كشور كوچك (جمعیت ۶/۴ میلیون نفر) - كه در ۱۹۹۲ رسماً قرقیزستان نام گرفت - از چنان مناظر باشكوه و استعدادهای سینمائی برخوردار است كه توانسته از عهدهٔ تدارك محصولات مشتركی مانند چنگیزخان، با پنجاه و شش هفته فیلمبرداری و دوازده هزار سیاهی لشكر و سه هزار اسب، برآید.
ازبكستان
سینمای ازبكستان (جمعیت ۶/۲۱ میلیون نفر) از قدیمیترین و وسیعترین سینماهای ملی آسیا مركزی است. نخستین فیلمی كه در تاشكند به نمایش درآمد به سال ۱۸۹۷ برمیگردد، و پس از الحاق این كشور به شوروی یك كمپانی فیلم معتبر - كمپانی روسو - بخار، بُخكینو، - در ۱۹۲۴ در آنجا تأسیس شد. یك سال بعد نیز استودیوی دولتی از یك گوسكینو با مدیریت نبی قانِعُف (۵۲-۱۹۰۴) به راه افتاد و بلافاصله دو فلیم سینمائی ضداسلامی، به دستور روسها، تولید كرد- زن مسلمان (د.باسالیگو، ۱۹۲۵) و منارهٔ مرگ (و. ویكُفسكی، ۱۹۲۵). غالب فیلمهای صامت اُزبك مستندهای پرطرفدار علمی بودند و نخستین فیلم ناطق این كشور، سوگند (۱۹۳۷) از ا. یوسُلتسِف - گارُف، حماسهای به سبك واقعگرائی سوسیالیستی دربارهٔ اشتراكی شدن بود. در جنگ جهانی دوم تعدادی از استودیوهای آسیای مركزی به تاشكند منتقل شدند و استودیوی اُزبك گوسكینو پایگاه فیلمسازانی چون لئونید لوكُف (آلكساندر پارخومِنكو، ۱۹۴۰، و دو قهرمان، ۱۹۴۳)، با كف پروتازاتف (نصرالدین در بخارا، ۱۹۴۳) و میخائیل رُم (دختر شماره ۲۱۷، ۱۹۴۴) شد.
در دههٔ ۱۹۵۰ فیلمهای تاریخی و زندگینامهای همچون ابنسینا (۱۹۵۷) از كامیل یارماتُف (۷۸-۳-۱۹۰) رواج گرفتند، تا آنكه نسل تازهای از فیلمسازان آسیای مركزی از VGIK فارغالتحصیل شدند. آنها در دههٔ ۱۹۶۰ در استودیوهای جمهوریهای ملی خود پراكنده شدند و بهسرعت نیروهای اصلی را تشكیل دادند. مثلاً در ۱۹۶۹ چهار فیلم از شش فیلم سینمائی كه در استودیوهای ازبكستان (اكنون با نام تازهٔ اُزبكفیلم) ساخته شدند به همین كارگردانهای جوان تعلق داشت.
مهمترین كارگردان این جریان، اِلیور ایشموخامِدُف (متولد ۱۹۴۲)، با نخستین فیلم سینمائیاش، مهربانی (۱۹۶۶)، با یك سبكگرائی اصیل در چندین جشنوارهٔ جهانی مورد توجه قرار گرفت. فیلمنامهٔ این فیلم چند قسمتی را عادلشاه آگیشف نوشته و دلشاد فاتخولین آن را فیلمبرداری كرده بود، كه هر دو از فارغالتحصیل VGIK بودند و بخش اعظم كارهای اولیهٔ خود را با ایشموخامدف ادامه دادند. همین تیم فیلمهای عاشق (۱۹۶۹) و درود و بدرود (۱۹۷۳) را ساختند كه به بزرگ شدن جوانها میپردازد و زندگی فلاكتبار ”گاستاربایترها“ (كارگردان مهاجر) در آلمان غربی را به نمایش میگذارند. پس از آنكه فیلم بعدی ایشمو خامِدُف، پرندگان خوشبختی ما (۱۹۷۷)، بهخاطر انتقاد ضمنی از جامعهٔ شوروی توقیف شد او را به ساختن فیلمی مجلل و تاریخی تشویق كردند. حاصل كار، جوانی یك نابغه (۱۹۸۳)، فیلمی پرزرقوبرق شد كه در آن دوران جوان ابنسینا (۱۰۳۷-۹۸۰)، دانشمند و فیلسوف بزرگ ایرانی در قرون وسطا در بخارا، با جزئیات دقیق و درخشانی بازسازی شده است. اما فیلم بعدی او، بدرود تابستان سبز (۱۹۸۵) داستانی عاشقانه است و تاریخ معاصر ازبكستان از استالین تا گرباچف را دربر میگیرد. این فیلم بهطور تلویحی اما آشكارا به فساد دستگاه دولت اشاره دارد، كه در آن زمان گریبان این جمهوری را گرفته بود، و همین فیلم زمینهٔ فیلم بعدی ایشموخامدوف، شوك (۱۹۸۹)، را فراهم آورد. شوك، یك تریلر توطئه است كه بر اساس موضوعی واقعی مربوط به دوران برژتف ساخته شده و ماجرای خبرنگار كنجكاوی را حكایت میكند كه میكوشد رهبران یك سندیكای مافیائی را كه صنعت پنبهٔ ازبكستان را بهطور غیرقانونی در انحصار خود گرفتهاند، افشا كند. خبرنگار در جریان تحقیق و بازجوئی كشف میكند سرنخ این خلافكاری در دست بالاترین سطوح ساختار قدرت ازبكستان قرار دارد و بهخاطر این فضولی كشته میشود. فیلم شوك در ۱۹۸۹ یكی از پرفروشترین فیلمهای شوروی شد و گریاچف شخصاً آن را بهعنوان ”تفكری تازه در سینما: و نمایشگر دقیق پرسترویكا“ مورد تحسین قرار داد. ایشمو خامدف در حال حاضر (۱۹۹۶) حماسهٔ تاریخی دیگری دربارهٔ جادهٔ ابریشم در دست دارد، جادهای كه روزگاری شهرهای مشهور بخارا، خیوه و سمرقند را به یكدیگر متصل میكرد.
تركمنستان
سینمای تركمنستان كه با تأسیس تركمن فیلم در ۱۹۶۱ نهادینه شد، ابتدا در ۱۹۲۶ در عشقآباد، پایتخت كشور، آغاز شد. در میان نخستین فیلمهائی كه در آنجا ساخته شد، تشنگیهای زمین (۱۹۳۰) از یولی رایزمن، یك مستند سینمائی دربارهٔ احداث یك كانال در دل بیابان، برای استودیوی وُستك - كینو را میتوان نام برد، كه نخستین فیلم ناطق شوروی نیز محسوب میشود چون در ۱۹۳۱ روی آن گفتار و موسیقی گذاشتند. تا دههٔ ۱۹۶۰ با این یك استثناء تنها معدودی فیلم قابل ذكر در این كشور تولید شد، تا آنكه در این دهه كارگردانهای تعلیمدیدهٔ VIGIK از جمله، بولات منصورُف (متولد ۱۹۳۷) و حاجی قلی نارلِیف (متولد ۱۹۳۷) كار خود را در صنعت سینمای تركمستان آغاز كردند. نخستین فیلم منصورف، رقابت (۱۹۶۳) - ضمناً نخستین فیلم سینمائی یك كارگردان بومی - به جنگ طولانی قبایل تركمن با كردهای ایرانی پرداخت كه فیلمبرداری آن را نارلیف بر عهده داشت. این دو كارگردان بار دیگر در فیلم رفع تشنگی (۱۹۶۷)، اقتباسی از یك رمان روسی دربارهٔ كندن یك مانال مدرن در بیابانهای قراقوم، و فیلم دختر برده (۱۹۷۰) همكاری كردند، كه فیلم اخیر را معمولاً بهترین فیلم مشترك آن دو میشناسند. دختر برده با نگاهی دقیق به گذشتهٔ این ملت و با شیوهپردازی درخشانی بهصورت رنگی و پرده عریض (وایدسكرین) فیلمبرداری شده و به برخورد انفجارآمیز دو فرهنگ باستانی تركمن و ایرانی با آرمانهای انقلابی اروپائی میپردازد. تارلیف نیز با فیلم عروس (۱۹۷۲) به كارگردان سرشناسی بدل شد. عروس روایتی است از شحاعت زن تركمن كه با پایداری بسیار منتظر میماند تا شهورش از جنگ جهانی دوم بازگردد. این فیلم در سال ۱۹۷۲ جایزهٔ ویژهٔ داوران جشنوارهٔ جهانی لوكارنو را نصیب نارلیف كرد. غالب فیلمهای بعدی نارلیف - وقتیكه زنی اسب زین میكند (۱۹۷۳)، حرفِ ناگفتنی (۱۹۷۶)، جمال (۱۹۸۰) - همگی بر نقش زن در جامعهٔ اسلامی متمزكز شدهاند. اما فیلم مانكورتها (همچون بهنام بالهای خاطره، ۱۹۹۰) استعارهای است از نظامهای تمامیت خواه كه از رمان روزی كه بیش از صد سال طول كشید نوشتهٔ چنگیز آیتماتف اقتباس شده است. این فیلم بسیار تأثیرگذار و ضمناً آخرین تولید استودیوی تركمن فیلم، ماجرای قبیلهای باستانی است كه سلحشوران قبایل دیگر را به دام میاندازند و آنقدر شنحهشان میكنند تا خاطرهها و امیالشان نهدم شود. سپس این قربانیان همچون شهروندان یك كشور استبدادی به بردههای رام (مانكورت) بدل میشوند، در حالیكه نه چیزی از گذشتهٔ خود به یاد میآورند و نه امیدی به آینده دارند. سینمای تركمن، مانند غالب كشورهای آسیای مركزی، از نظر تكنیكی فقیر اما از لحاظ آفرینندگی و معنویت پربار است. در اینجا سنت پسندیدهای در باب تولید فیلمهای سینمائی برای كودكان یا دربارهٔ كودكان وجود دارد كه برخی از این فیلمها از بهترین آثار سینمائی تركمنستان هستند - مرد بار آوردن (۱۹۸۲) از عثمان سَفَرُتت (متولد ۱۹۳۸) و وقتی پدرم بازگرددد (۱۹۸۲) و فرزند پسر (۱۹۸۹) از خالممد كاكابایُف (متولد ۱۹۳۹). با این حال سینمای تركمنستان، كه از كوچكترین جمهوریهای آسیای مركزی است (جمعیت ۸/۳ میلیون نفر)، بدون سرمایهگذاری خارجی با مشكلات فروانی روبرو است. نارلیف در این باره گفته است 'ما باید سالها تلاش كنیم تا ابتتدا به تكنولوژی دست یابیم و سپس به پول بیندیشیم' . این گفته در مورد فقیرترین ایالت شوروی پیشین راهحل معقولی بهنظر میرسد.
تاجیكستان
تاجیك - كینوبعدها (تاجیكفیلم) در ۱۹۳۰ تأسیس شد و تا پیش از دههٔ ۱۹۸۰ تعداد اندكی فیلم تولید كرد (از جمله، مهاجر، ۱۹۳۴، از كامیل یارماتُف؛ و سلسله فیلمهائی از اسطورهٔ ایرانی رستم مانند داستان رستم، ۱۹۷۱ و رستم و سهراب، ۱۹۷۲ از بوریس كیمیاگُرف [۷۹ - ۱۹۲۰] و چهرههای اساطیری دیگری از منظومهٔ حماسی شناهنامهٔ فردوسی). اما با ظهور گلاسنوست و پرسترویكا، گونه و سبكهای متنوعی از این سینما سربرآوردند تا تاریخ گذشتهٔ كشور را كه سالهای درازی فراموش شده بود زنده كنند. در این میان آثار دولت خدانطرُف (متولد ۱۹۴۴)، از چهرههای پیشتاز نهضت ضدكمونیستی و اكنون مدیركل اتحادیهٔ فیلمسازان (بازار مشترك كشورهای مستقل، CIS)، در سینمای تاجیكستان جایگاه تعیینكنندهای دارند. مشهورترین فیلمهای سینمائی خدانطرُف، اولین بهار جوانی (۱۹۸۲) و نغمهٔ جویبارها در زیر برف (۱۹۸۲)، تصویری غنائی از زندگی در كوهساران پیامبر را به نمایش میگذارند. او در فیلم استاد (۱۹۸۸) با استفاده از فیلمهای آرشیوی میكوشد زندگی شاعر انقلابی، ابوالقاسم لاهوتی، و سیر و سلوك او را تصویر كند. در میان پیروان خدانطرُف چند تن قابل ذكر هستند: مستندسازی بهنام مارگاریتا قاسموا (متولد ۱۹۳۸ - فریاد، ۱۹۸۸؛ جادهٔ سفید، ۱۹۸۹)، سفربك سُلیف (بهنام اهورامزدا، ۱۹۸۹)، پولاد احمدفُ (دست اول، ۱۹۸۸) و جِنادیژ آرتیكُف (استالین آبد ۱۹۳۷، ۱۹۸۹)، كه همگی با گرایشی مردمنگارانه تاریخ تاجیكستان را میكاوند. كارگردان پرآوازهٔ دیگر تاجیك، باكو سادیكُف، فیلم پایاننامهاش در VGIK، آدونیس چهاردهم، كه در آن از حیوانات استفاده كرده بود، در سال ۱۹۷۷ توقیف شد اما ده سال بعد پس از آنكه تعدادی جایزهٔ جهانی گرفت آزاد شد. این طنز سیاسی همچنان در ذهن سادیكف زنده بود تا آنكه در فیلم بعدی خود، گردباد (۱۹۸۹)، دوباره بدان پرداخت و در 'بخش ویژهٔ' جشنوارهٔ كن به نمایش درآمد، و در فیلم دیگرش، بخارای خجسته (۱۹۹۱) نیز تاریخ اجمالی و سحرآمیز شهر بخارا از دوران باستان تا دوران مافیا -زدهٔ امروز را تصویر كرد. بخاری خجسته نیز مانند فیلم شكل ظاهر (۱۹۸۸) از والری آخادُف (متولد ۱۹۴۵)، زمان علفهای زرد (۱۹۹۱) از مریم یوسُپُوف و فیلمهای برادران (۱۹۹۱) و كُش به كُش (۱۹۹۳ - جایزهٔ شیر نقرهای از جشنوارهٔ ونیز) از بختیار خداتظرُف چندین جایزه نصیب سادیكف كرد، و نمونهای فرعی از سینمای 'موج نو' ی تاجیكستان شد. سینمای تاجیكستان پدیدهٔ غریبی است. زیرا پس از فروپاشی شوروی كه سرمایهگذاری و نظارت مركزی در آن دچار آشفتگی شد، ظاهراً به تولید مشترك با كمپانیهای مستقلی متكی است كه در حال حاضر تعدادشان به ده كمپانی میرسد. با این حال این كشور (با جمعیت ۷/۵ میلیونی) سالانه شش تا هفت فیلم سینمائی در همهٔ زمینهها تولید میكند و پایتخت آن، شهر دوشنبه، اخیراً یك جشنوارهٔ فیلم بهراه انداخته و در آن فیلمهائی از تركیه، ایران، افغانستان و هند عرضه میشود.